The Dark Side of the Light Chasers بینشی شگفت انگیز از کارهای سایه و حلقه گمشده پذیرش خود، خود درمانی و پذیرش دیگران است.
کار سایه کاملاً بر خلاف منطق است و در عین حال، وقتی قطعات را کنار هم میگذارید، حس شگفتانگیزی دارد.
یکی از انتقالهایی که از کودکی به بزرگسالی انجام میدهیم این است که متوجه میشویم انسانها ناقص هستند و این بخشی از موجودات روحانی بودن است که در یک بدن فیزیکی زندگی میکنند و تجربهای فیزیکی روی زمین دارند. در کودکی، ما تمایل داریم دنیا را سیاه و سفید ببینیم و همه اطرافیانمان را کامل ببینیم. وقتی بزرگ میشویم، متوجه میشویم که طبیعت انسان مملو از نقص است و فرصتهای فراوانی برای انتخاب، رشد و تحول دارد. بنابراین به عنوان بزرگسال، ما با الگوی جدیدی از یادگیری پذیرش دیگران به خاطر عیوب و ضعفهایشان مواجه میشویم.
در طول مسیر، متوجه میشویم که پذیرش دیگران واقعاً بدون پذیرش خود، تردیدهای خود و هویتی که هستیم، امکان پذیر نیست. این فرآیند "بیش از حد به خود سخت نگیریم"، "مهربان باشیم و خود را ببخشیم" و هرگز "خودمان را به این سختی قضاوت نکنیم" گیر می کنیم و نمی توانیم رها کنیم.
بنابراین ما شروع به تلاش های هماهنگ تری می کنیم تا خودمان را بسیار بیشتر از گذشته بپذیریم. خودمان را بدون قید و شرط دوست داشته باشیم. ما تصدیقات و مانتراها را داریم. هر زمان که خودمان را درگیر قضاوت خود میبینیم که از روشهای قدیمیمان استخراج شده است، به خود یادآوری میکنیم. با این حال به نظر می رسد چیزی گم شده است و این خودپذیری نبردی دشوار است که به نظر دور از دسترس است.
در دوران کودکی، عمدتاً اهمیت تلاش برای «خوب» بودن به ما آموزش داده شده است - رفتار خوب اغلب تقویت و پاداش میگیرد در حالی که رفتار «بد» تنبیه میشود (به عبارت سادهتر). مخصوصاً در دوران کودکی است که ما در معرض پیامهایی از سوی شخصیتهای اقتدار مبنی بر وجود ویژگیها و ویژگیهای شخصیتی که با مفهوم «منفی» برچسبگذاری شدهاند، آسیبپذیرتر هستیم.
ما این احساس را داریم که هرگز نباید از ابتدا آن ویژگی ها را داشته باشیم.
اغلب در دوران کودکی است که ما این حس شرمندگی را در مورد آنچه به ما گفته می شود «منفی» و ویژگی های غیرقابل قبول شخصیت و شخصیت ما است، یاد می گیریم. اینجاست که می آموزیم اگر به نشان دادن چنین ویژگی هایی ادامه دهیم، توسط دیگران طرد خواهیم شد.
بنابراین بسیار محتمل است که دوران کودکی فضایی است که ما ناخودآگاه تصمیم می گیریم تا هرگز به خودمان اجازه ندهیم که "بد" باشیم - هرگز به خودمان فرصتی را برای رفتار معین ندهیم... ناخودآگاه آن را رد می کنیم، آن را در ناخودآگاه خود کنار می گذاریم، و دیگر قبول نکنید که این بخشی از آنچه ما هستیم.
ما تا بزرگسالی فارغ التحصیل می شویم، غافل از اینکه این همه خود "برنامه ریزی" صورت گرفته است.
ما به خود می گوییم که انسان های "خوبی" هستیم... هرگز نمی توانیم ویژگی های "منفی" داشته باشیم.
شاید شما کسی را بشناسید که به عنوان مثال، کسی است که دیگران را در اولویت قرار می دهد. هرگز در وحشیانه ترین رویاهای خود هرگز آنها را به خودخواه، خود محور و متمرکز بر خود مرتبط نمی دانید. این به سادگی منطق را به چالش می کشد.
ممکن است مشاهده کنید که شخص دیگری همیشه آرام، مهربان و صبور است. شما هرگز آنها را با بی حوصلگی، مضطرب بودن و کاملاً سرگیجه مرتبط نمی کنید.
شما ممکن است این را در مورد خودتان و آنچه خودتان می دانید به کار ببرید. چیزی که به آن افتخار می کنید - هرگز نمی توانید برعکس باشید. غیر ممکنه.
و با این حال، در این کتاب «سمت تاریک تعقیبکنندگان نور» نوشته دبی فورد، شما بیش از این احتمال را میدهید که به عنوان یک انسان روی زمین در سفر، ویژگیهای شخصیتی که با خودتان مرتبط نمیشوید دقیقاً همان ویژگیهای شخصیتی هستند. دارید و به نحوی از خود پنهان کردهاید...و این که تصدیق ویژگیها، ضعفها و احساسات بهاصطلاح «منفی» ما، کلید بازیابی مجدد تمامیت و متعاقباً باز کردن دری برای در آغوش گرفتن و پذیرش واقعی خودمان است.
بنابراین، بخش تاریکی تعقیب کنندگان نور، کلید گمشده برای پل زدن سفر به سوی پذیرش واقعی خود است. این یک راهنمای روشنگر برای درک جنبه های تاریک ما، جنبه های سایه ما است... که اساساً نه آنقدر شیطانی که ما تمایل به همراهی با آن داریم... (این بیشتر یک مفهوم سیاه و سفید است) بلکه نقاط ضعفی است که ما از آنها احساس شرم کرده ایم و کاملا جدا شده
اگر یکی از والدین به طور مداوم در کودکی به شما احساس شرمندگی میکند که «تو خیلی تنبلی»، بهعنوان آن کودک، این احتمال وجود دارد که برای نشان دادن تنبلی خود (و در نتیجه شایسته پذیرش دیگران) تلاشهای زیادی انجام دهید. ). شما این فرصت را انکار می کنید که آرام باشید یا آرام باشید. هیچ چیز جز سخت کوشی در نظام ارزشی شما کارساز نخواهد بود و هیچ انعطافی وجود ندارد که برعکس باشد.
به طور ناخودآگاه، ممکن است پدر و مادری شوید که این ارزشها و ارزشهای دیگر را به فرزندانتان تحمیل میکنند، بدون اینکه به آنها اجازه تعادل بدهید. چیزی جز کار مداوم جایز نیست. در واقع کاری که شما رفته اید و انجام داده اید این است که ایده کار کردن با سرعت آرام یا حتی استراحت را رد کنید.
دلیل اهمیت حیاتی درک مفهوم فوق این است که در دوران کودکی، ممکن است ناخودآگاه سعی کردهایم قسمتهایی از خودمان را که یاد گرفتهایم نپذیریم پنهان کنیم و فکر کنیم همه چیز خوب است. با این حال وقتی بالغ می شویم، بازی که کیهان ما را در آن درگیر می کند نسخه ای کاملا متفاوت است.
به عنوان بزرگسالان، کائنات دائماً در تلاش است تا شما را آگاه کند که خود سایهای دارید - یعنی بخشهایی از طبیعت انسانی در شما که آنها را رد کردهاید، پنهان کردهاید، یا به طور کامل از پذیرفتن آن امتناع کردهاید. این بخش ها سعی دارند از طریق برخورد شما با مردم، خود را به شما معرفی کنند. برخورد با افرادی است که دکمههای شما را فشار میدهند و احساسات قوی را در ما به نمایش میگذارند که نشان میدهد ما ویژگیهای شخصیتی داریم که از خودمان جلوگیری کردهایم. اگر می دانستیم چگونه نشانه ها را بخوانیم…
راهنمایی در این کتاب چشمگشا و روشنگر به ما نشان میدهد که هرگز نمیتوانیم کامل باشیم یا قدرت، درخشش و خلاقیت شخصی خود را بدون تصدیق و ادغام ویژگیهای «ردشده» خود بازیابی کنیم. اگر هر دو جنبه منفی و مثبت خود را نپذیریم، هرگز نمی توانیم پذیرش واقعی خود، عشق، یا حتی پتانسیل واقعی و هدف زندگی خود را بپذیریم.
دبی فورد در ادامه توضیح می دهد که حتی جنبه های تاریک خودمان نیز ممکن است نقاط قوت مهمی در سفر ما باشند. در آغوش گرفتن و پذیرش آنها، کلید شفای آن چیزی است که از اعتراف یا افشای آن در جهان شرم داریم.
زندگی دائماً این اطلاعات را به ما منعکس می کند - اما این یک رمز رمزی است. به طور خلاصه، شما فقط در صورتی قادر خواهید بود آن را در شخص دیگری ببینید که این خصوصیتی باشد که در خود رد کرده اید اما همچنان در شما وجود دارد.
ما باید توجه کنیم که چه چیزی دکمه های ما را فشار می دهد. این برای ما بازخوردی نیست که طرف مقابل مقصر باشد، بلکه بازخوردی است که دقیقاً همان چیزی در درون ما وجود دارد. چون ما آن را رد کرده ایم، افرادی را جذب خواهیم کرد که این را به ما منعکس کنند.
به عنوان مثال، اگر به خود می بالید که فردی فروتن هستید و هیچکسی که می شناسید حتی شما را با مغرور بودن و پر از خود بودن همراه نمی کند ... اگر از غرور شخص دیگری (که دکمه های شما را فشار می دهد) آزرده خاطر شوید، بازخوردی از کائنات است که شما می توانید آن را ببینید فقط به این دلیل که شما نیز تمایل دارید دقیقاً به همان روش رفتار کنید - متکبر و پر از خودتان.
این واقعیت که شما این به اصطلاح خصلت را پنهان کرده اید، زمانی ثابت می شود که اگر کسی به شما برچسب مغرور بزند، بسیار متخاصم و تدافعی می شوید. هر چه بیشتر پنهان و رد شود، بیشتر از آن جمله آزرده خواهید شد. این نشانه آن است که شما آن ویژگی را از درون خود رد کرده اید و پنهان کرده اید.
قسمت تاریک تعقیب کنندگان نور کتاب شگفت انگیزی است. من از قبل می دانستم که این کتاب برای من (و برای همه کسانی که احساس می کنم) چقدر مهم است، حتی قبل از اینکه صفحه 7 را تمام کنم. راهنمایی ها و تصاویر الهام بخش دبی فورد شما را گام به گام به درک چگونگی دوباره کامل شدن می برد.
در آغوش گرفتن دوباره جنبه های تاریک ما سفری نیست که باعث شود احساس بدتری نسبت به خودتان داشته باشید. این در مورد خود قضاوتی یا گناه نیست. این در مورد عشق است… عشق و پذیرش شما و همه شما، نه فقط بخش هایی از شما که از نظر اجتماعی یا فرهنگی پذیرفته شده اند.
این تصدیق شما را از شر گناه و شرمساری که باعث شده است اتاق های بیشتری را در عمارت خود قفل کنید رها می کند ... در حالی که در واقعیت همه اتاق ها بخشی ذاتی از کل خانه هستند ... و تنها زمانی که همه اتاق ها باز می شوند ، حقیقت دارد. زیبایی های داخلی عمارت نمایان می شود و ساکنان دیگر احساس به دام افتادن و گیر افتادن نمی کنند.
در نهایت می آموزد که ما بخشی از یکدیگر هستیم. آنچه در من است در توست زیرا ما انسان هستیم. من همه چیز هستم شما همه چیز هستید.
دیگر هرگز به روابط با خود و با دیگران به یک شکل نگاه نخواهید کرد. درک اینکه من هرگز نمیتوانم مانند والدینم باشم زیرا از آنها متنفرم، اینکه من تنبل یا مغرور نیستم، اما نفر بعدی تنبل نیستم - همه اینها به معنای واقعی کلمه به چالش کشیده میشوند و شما شروع میکنید به چیزهایی که قبلاً هرگز نبودهاند.
این کتاب طلای خالص است. من معتقدم در نهایت وقتی برای انجام این کار آماده باشید، شما را پیدا خواهد کرد... و این چه کار مهمی برای شفا دادن، دوست داشتن، پذیرش، اتصال و زندگی کردن به زندگی است که قرار بود زندگی کنید... به عنوان یک موجود روحانی که تجربه ای زمینی دارد.